ساعت 4 بهد از ظهر هوا زمستونیه داره برف میاد تو تهران
اینجا فقط سوزش میاد گرممه زیاد شدید انگار اتاقم نمایندگی مجاز شماره 6 جهنم . بخاری خاموشه . ولی من گرممه . لاغر شدم یعنی حجمم کم شده گرممه . انگار این فشار دست از سر من نمی خواد بر داره فشارم میره بالا منم گرممه. منم نمی خوام دست از سرش بر دارم میرم یه لیمو ترش اندازه گلابی می خورم era گوش می دم یه شون پخ نفر دارن با آهنگ دعا می کنن خیلی داد میزنن. دیگه دعا کردن تبل و گیتار برقی نمی خواد که چی میگه amino amino این routere من هم مثل خودم نخوابیده داره همین جور کار می کنه او ن هم مثل من گرمشه.
داداش از جایی آمده بود که سرزمین آرزو ها نام داشت آن سوی آب ها از محصور شدن بیزار چکمه به پا نکرده پایش را گربه ای سخت گاز می گیرد پایش را گربه ایی سخت می چسبد. دستش را دوستی در آن سوی دریا ها سخت می فشارد دستش را هم خونی سخت در تلاش برای گرفتن بود و قلبش هیچ طاقت ماندگاری در سینه ندارد و نفس طاقت به پا خواستن.
سلام شب به خیر البت بامداد به خیر یکی از پدر خوانده ها از دون کورلئونه شکایت می کنه ازش گله می کنه که چرا تو لینک هایی رو که داری به ما معرفی نمی کنی چرا نمی زاری ما هم از اونا استفاده کنیم و اینکه تو باید ارتباطات رو واسه همه بخوای ولی اون باز هم لینک نمی داد. بر عکس من . اشتباه کردم ارتباطم هم متزلزل شد . بگزریم. اتفاق جالی افتاد . 33 جلسه . تعداد جلساتی که قرار من php & my sql رو تو سایت آموزش بدم . تو ماشن طرف می گه گازوئیل اگر داغ شه از بنزینم بهتر می سوزه . یاد خودم می افتم.
برای درآغوش کشیدن هم برای یک لحظه چشم در چشم هم شدن برای یک لحظه حس موهاش برای یک لحظه آرامش در کنار هم فاصله این تنها لغت بین آنها بود. فاصله ، دقیقا اندازه لغت فاصله بود. فاصله کمی داشتن پلک و موژه من. به هم رسیدن . من خوابم.
ellegy poure voyage از زبان تیرداد برای او که رفت ساعت 3:30 بامداد آخرین باریه که می بینمش با صدایی جوان وپر از شور و نشاط از برد تیم محبوبش خوشحال بود مثل تیرداد ساعت 3:30 بامدادبه خود را او پیوند زدم جوان ، سبز ، انرژیک ویژگی های جدا نشدنیش بود . از همان جا که بر می خواست به همان جا هم می نشست. دل. جوان بود و زود جوانه زد هر چند در سرمای زمستان جوانه او را سوزاندن ولی افکار او، راه او ، جهان بینی او ، اکنون به درختی تنومند تبدیل شده و روشن فکرانه رشد می کند وقتی خبر رفتنش رو شنیدم نا خود آگاه این بر قلم آمد که حال که جاری شدم رود شدم چرا به دریا نپیوندم؟ همه برای او بازگشتی سیمرغ گونه آرزو مندیم قوی تر پخته تر و در آخر به همان سان انرژیک و سبز
این کارای این چند ماه اخیر این بحث ها ، این اتفاقات غیره منتطره و تلخ ، این دلتنگی ها ، و این شکست ها یاد خودم می افتم حس کشور کوبا رو دارم کوبا چند دهه قبل تصمیم می گیره که تولید نی شکر خودش رو به مقداری در سال برسونه شاید 10 برابر تولید هر سالش خیلی ها کمکش می کنن کشورای پیشرفته ایی اون موقع مثل کره شمالی و شوروی و جالب ترینش این که در تمام کشورای دنیا حتی ایران خودمون دانشجویان چپ با اردویی که از طرف دانشگاه بین میان ترم ها و تابستون برگزار می شده برای برداشت نی شکر و کمک به فیدل به کوبا می رن . فیدل خیلی خوشبینانه فکر می کنه با این جمعیت می تونه کار رو پیش ببره کلی وام می گیره از سازمان های جهانی با لاخره موعد سر میرسه . تولید به اون مقدار نمیرسه . و خیلی راحت ، شایدم سخت فیدل کشورش رو ورشکسته اعلام می کنه . بماند چه بلایی سر ملتش اومد . شده حکایت من 3 نه + 3 بله = 6 غلط تو این 6 ماه اخیر 3 نه بزرگ گفتم و 3 بله بزرگ که الان فهمیدم هر 6 تای اونا اشتباه بود . ساعت 3:40 بامداد حس فیدل رو دارم. خیلی به فیدل شبیه شدم جفتمون خوشبین بودیم! ولی مسایل جدید دارن من رو قلقلک می دن و من هم به جای خنده داره قه قه ام می گیره.
این آهنگیه که الان ساعت 12:55 دارم گوش می دم ساعت 12:55 شب این ساعت ساعتیه که تازه از سر یه پروژه جدید می رسم خونه ساعت 6:45 شب ساعت رفتن من به سر کار بستن درگاه swf و امن این اسم فارسیه بلاایه که دولت و حکومت سر تموم بچه های وب کار آورده نتیجه نداد کارا . فعلا.
حساب کن با این نوع نوشتن من یه کتاب بیاد بیرون. اونم در چه حوزه ایی ؟ آموزش . آموزش چی ؟ php & my sql بله بعد از 2 و 3 بار خوندن کتاب ... تصمیم به این گرفتم که این متاب رو به فارسی برگردونم هرچند تو این وضیعت مافی بازی های تو عالم نشر شاید این کار از شکوندن گردن رستمم سخت تر باشه به زودی از طریق همین وبلاگ روند ترجمه رو خواهید دید . تا آخر سال اولین نسخه ترجمه بدون ویرایش تموم میشه . شروعه خوبیه.
قسمت اول ساعت 9 تلفنی دعوا می کنم از خونه می زنم بیرون . این اولش بود. قسمت دوم : خداحافقط آقا ساعت 10.5 تو متروم . خلوته اصلا حاله این چونه زدن سر قیمت رو ندارم احتمال %80 باز هم نه می گم . 200 تا تک نومنی از پوله دلستر دیشب مونده پیشم سلا م خانوم . آقای محمدی هستین ؟ مهندس از ساعت 10.5 منتطرتونه خوب بله الان چی ؟ تو جلسن . می شینم از مشکلات آفیس میگه . بفرمایید . سلام مهندس سلام مهندس سلام آقا دری وری میگه. ببین من حوصله درد سر ندارم نه زیاد می گم جدیدا واست خوبه اوکی فعلا5 شنبه بهت جواب می دم . از در میام بیرون درست حسابی خدا حافظی نمی کنم محکم خدا حافظ آقا در رو بستم قسمت سوم : هنر چیست؟ ظفر که حاصل نشد میام میرداماد به رفیقش می گه من سال 1347 تو دانشگاه ملی فوق گرفتم معماری می دونی مهندس هنر چیه هنرمند کیه هنر یعنی این که تو جنس دست چهارم رو بتونی به عنوان جنس دست اول بندازی به طرف این یعنی هنر مند. قسسمت چارم : هیئت دولت خوشه دویی یه پسر دبیرستانی نزدیک میدون ونک شاکی توپول میگه یعنی بابای من خوشه 3 هست ار هیئت دولتی ها پولدار تر به طرز مسخرا می خنده تیتر روزنامه قشنگه خوشه بندی یا قرعه کشی؟ قسمت پنجم : باز هم بی پولی یه سری وسایل به چشم هدیه می بینم به جیبم نگاه می کنم باز هم همون 200 تومنه باز هم بی پولی قسمت ششم: شش من و هشت تو از توی ظفر تا نزدیکای 2 راه یوسف آباد اومدم با یه نفر دیگه همسنه خان داداشه از دیر کرد پروژه به موبایل می ناله خستست رکوردی بزنیم ما امروز هه هه هه می خنده از رکورداش می گه از تجریش تا آریا شهر با کیس رو دست آدم آتیش باشه کیس نباشه می خنده راست می گی. از در کرد پروژه حرف زد این که تو کار باید نه بگی باید حواست رو بدی به پروژه پر رو باشی خردی زمین زود پاشی می گفت من 8 ماه بود پروژه نداشتم ولی نا امید نشدم پیش به سوی 7 تیر
امروز دوشنبه ساعت 9 از خواب پا شدم خسته از دیر پا شدن دیوانه از کم خوابی ساعت 3 خوابیدم . یه چند روزی بود به دلیل مشکل مالی ( که هنوز رفع نشده ) از خونه نمی تونستم برم بیرون . وای دیوانه شدم . همچنان مثل عاشق در آرزوی وصال من هم در آرزوی وصال به لپ تاپم. بماند. صبح ساعت 10 : همچنان می خونم کد می زنم فرانسه می خونم انگلیسی کتاب جدید. ولی... راستی موبایلمم که خرابه فعلانم که پول خرید موبایلم نیست. یه چشم تو مانیتور یه چشم به تلفن که مشتری زنگ بزنه. بلا خره زنگ می زنه . سلا م آقای محمدی ، ... با هاش حال نکردم یه جوریه ولی فعلا که مشتری منه ساعت 5 قرار می زاریم . اگر درست شه که دوباره می فتم رو ریل تریپ مایگی . ساعت نزدیک 12 می شه آخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ دوباره حساب می کنم وای خدا فکر کنم واسه این که از خونه خارج شم 100 تومان کم دارم . اشکال نداره باید برم با همین 1200 تومن سر ناهار بودم دوباره زنگ زد سلام آقای محمدی میایین دیگه؟؟ آره بابا اه از نون خودم می زنم به خیابون از نازی آباد راه می افتم . به سمت ن اونا نیاورون وای باورم نمیشه !!!!! خدا!! یعنی راسته عشق است . از دیشب که یه دلستر خریدم یه 1200 تومن مونده تو اون یکی جیبم . امروز روز منه با 2400 از نازی آباد راه می افتم به سمت نیاورون. خستم . تو راه حتی حال فکر کردن ب پروژه و این که چی بهش بگم ندارم . فقط یه چیز میاد تو ذهنم. 35% مبلغ قرداد خرج سایت میشه بقیش تقسیم بر 2 میشه با مزی. خوبه پوله لپ تاپم در اومد. میاد . سوار ماشینش میشم . ماشینه روزیه یه 40 ، 0 تومنی هست ماشینه . درباره پروژه حرف میزنم . مبلغ قرداد واسش یه جوکه . ولی حتی 1000 تومن هم میگه اگه خرج شه باید برگردونه سایت. یا خدا ..... گفتم ببین از تو پول گرفتن کار 10 مین حرف زدنه من با تو ولی امیدی ب این پروژه نمی بینم . آخری نداره . پولت حیف میشه. مثل اینکه آقا دپ شدن . وسط راه پیاده میشم. میام سمت خونه اوفففففففففففففففففف. چند ساعت گذشته. از نیاورون میام سمت نازی آباد 1200 پرید. ساعت 11 شده به فکر اینم که قرار فردا رو چیکار کنم . با چه پولی از خونه خارج شم؟ 1200 مونده که مهدی میگه برو بقیه پولم رو یه دلستر دیگه بگیر. تاکید می کنه بقیش رو بیار بزار رو میز. اووووف. من فردا پروژه!!!
سلام فکر کردم دیدم شبیه تر از خودم تو آینه به خودم شبهات عجیب دنیای متن باز یا open source به موج سبز است. حالا چرا و چه جوری به این نتیجه رسیدم بماند من فقط نتیجه رو می گم قبلش چند تا موضوع 1- غایت نهایی متن باز چیست ؟ 2- چه کسانی موافق این کار هستند ؟ 3- چه کسانی دشمن خونی این قائله هستند ؟ حالا اولن هدف از دنیای متن باز چه در برنامه نویسی چه در سیستم عامل چه در دیتا بیس ایجاد برنامه ایی قابل دسترس برای همگان به صورت رایگان ( این که رایگان چیست ؟ بماند ) به قول جمهوری اسلامی جذب حد اکثریست یعنی چه ؟ یعنی این که از بچه های دانشگاه mit گرفته تا بچه های دانشگاه pnu پروژه رو توسعه بدن یعنی هر کس که در خودش توانایی دید و کلا هر کس خواست به صورت مستقیم در پروژه مد نظر فعالیت داشته باش به راحتی بدون هیچ فیلترینگ و کسب صلاحیتی شورای نگهبانی کار فعالیت کند.( ببین چه جمعیتی میشه) ( end دموکراسی ) نتیجه با شما نمی خوام اینجا به micro soft و استیو جابز در و بری بگم . ادامه می دم . یه مثال زبان برنامه نویسی php رو در نظر بگیر با asp این کجا و آن کجا my sql رو در نظر بگیر و sql server این کجا و آن کجا ؟ هدف بچه های متن بازم قشنگه هدف: رها شدن از دست کسایی که بخوان در یک سیستم یا محیط ، استبداد ایجاد کنند یادمه علت به وجود آمدن my sql فقط دلیلش این بود که به یه سیستم خود کامه به نامه microsoft نه بگن توجه : اولین توسعه دهندگان دانشجو بودن . توجه : پروژه my sql رهبر نداشت ولی بیش از 60.000 دانلود فقط در هر روز داشت ( محبوبیت این پروژه تنفر از sql server ) یعنی این که حساب کن با چه سرعتی پیش می ره بیا my sql رو با یک مدل خودکامه به نام sql server مقایسه کن. اصلا قالا رقابت در بلند مدت هست ؟؟؟ من می گم کل کارمندای micro soft و با تمام حزب و اللهی هاش ( ببخشید حزب و المایکروسافت ) عاشقان ولایت مایکرو سافت بشن 1 ملیون آخه عزیزم با این موج دانشجو که جمعیت اونا شاید 1000 ران برابر توست که کاری نمی تونی بکنی شاید چند سالی دووم بیاره ولی مجبور می شی باج بدی. یه خبر جالب از باج دادنه این نظام خودکامه این که بزرگترین پشتیبان مالی آخرین نشست php خود مایکرو بود. چه کسایی موافق این پروژه هستند ؟ تمام انسانهای با عقل و آینده نگر و احترام گذارنده به حقوق افراد در یک کلا م آزاده . برم سر پول . 626 ملیون دلار این عدد میزان فروش شرکت رد عت بود. یه مطلب رو گذاشتم واسه آخرس اونم اینه که دشمن خونی این قائله کیست؟ یادمه که می گفتن انقلاب ها صاحبان خود را می بلعند. چه قشنگ!! بزرگترین دشمن open source استیو جابز رئیسسیب دوست شرکت محترم اپل هست که خودش این قضیه و به قوله خودش انقلاب را درست کرد ولی الان بیشترین شکایتها از شرکتهای متن باز و کشوندن اونا به دادگاه و اعتراف نکردن اونا مثل رد هت توسط این صاحب انقلاب انجام می شود. در آخر من نظر خودم رو میگم: استیو جابز صاحب این انقلاب و micro soft با تمام تلاش هایی که برای سرکوب دانشجویان معترض به حکومتشون هم از پا در میان. و مطمئن هستم ورشکست کردن و خشک کردن چند سبزینه متن باز جلوی این سیل عظیم رو نمی گیره. و windows نسخه N به صورت متن باز ارایه می شود. و به تمام بچه های ماکرو سافتی نصیحت می کنم به آغوش دانشجویان که آزادی لفظ جدا نا پذیر اون هاست بپوندن . و در آخر یک ایراد یک ترس یک سر در گمی و اون اینکه مبهم تر از آینده پروژه open source و جود ندارد . این که به چه سویی ختم می شود و در کجا کی ممکن است منحرف شود . و این که از کجا معلوم که کسایی که خودشوم رو الان رهبر این جنبش می دونن مثل استیو جابز نشن خدا داند . یاد این افتادم که my sql رو سال 2008 شرکت سان خرید سال 2010 اوراکل ( غیر متن باز ) کل سان رو خرید تنم لرزید.