امروز دوشنبه ساعت 9 از خواب پا شدم
خسته از دیر پا شدن دیوانه از کم خوابی
ساعت 3 خوابیدم .
یه چند روزی بود به دلیل مشکل مالی ( که هنوز رفع نشده ) از خونه نمی تونستم برم بیرون .
وای دیوانه شدم .
همچنان مثل عاشق در آرزوی وصال من هم در آرزوی وصال به لپ تاپم.
بماند.
صبح ساعت 10 :
همچنان می خونم کد می زنم فرانسه می خونم انگلیسی کتاب جدید.
ولی...
راستی موبایلمم که خرابه فعلانم که پول خرید موبایلم نیست.
یه چشم تو مانیتور یه چشم به تلفن که مشتری زنگ بزنه.
بلا خره زنگ می زنه .
سلا م آقای محمدی ، ...
با هاش حال نکردم یه جوریه ولی فعلا که مشتری منه ساعت 5 قرار می زاریم .
اگر درست شه که دوباره می فتم رو ریل تریپ مایگی .
ساعت نزدیک 12 می شه
آخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
دوباره حساب می کنم
وای خدا
فکر کنم واسه این که از خونه خارج شم 100 تومان کم دارم .
اشکال نداره باید برم با همین 1200 تومن
سر ناهار بودم دوباره زنگ زد
سلام آقای محمدی میایین دیگه؟؟
آره بابا اه
از نون خودم می زنم به خیابون
از نازی آباد راه می افتم .
به سمت ن اونا نیاورون
وای باورم نمیشه !!!!!
خدا!!
یعنی راسته
عشق است .
از دیشب که یه دلستر خریدم یه 1200 تومن مونده تو اون یکی جیبم .
امروز روز منه با 2400 از نازی آباد راه می افتم به سمت نیاورون.
خستم .
تو راه حتی حال فکر کردن ب پروژه و این که چی بهش بگم ندارم .
فقط یه چیز میاد تو ذهنم.
35% مبلغ قرداد خرج سایت میشه بقیش تقسیم بر 2 میشه با مزی.
خوبه پوله لپ تاپم در اومد.
میاد .
سوار ماشینش میشم .
ماشینه روزیه یه 40 ، 0 تومنی هست ماشینه .
درباره پروژه حرف میزنم .
مبلغ قرداد واسش یه جوکه .
ولی حتی 1000 تومن هم میگه اگه خرج شه باید برگردونه سایت.
یا خدا .....
گفتم ببین از تو پول گرفتن کار 10 مین حرف زدنه من با تو
ولی امیدی ب این پروژه نمی بینم .
آخری نداره .
پولت حیف میشه.
مثل اینکه آقا دپ شدن .
وسط راه پیاده میشم.
میام سمت خونه
اوفففففففففففففففففف.
چند ساعت گذشته.
از نیاورون میام سمت نازی آباد
1200 پرید.
ساعت 11 شده
به فکر اینم که قرار فردا رو چیکار کنم .
با چه پولی از خونه خارج شم؟
1200 مونده که مهدی میگه برو بقیه پولم رو یه دلستر دیگه بگیر.
تاکید می کنه بقیش رو بیار بزار رو میز.
اووووف.
من فردا پروژه!!!
۱ نظر:
سلام ...
خیلی خوب می تونم درکت کنم .
خیلی خیلی خوب ...
قصه ی تکراری برای ماست .
ارسال یک نظر