۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه

نقد حلزون

راست میگه دیگه...
نه خداییش ...
نوشته بود
خوش به حال حلزون
نوشته بود :

خوبي حلزون بودن اين است که خانه‌ات را مي‌اندازي روي کولت و مي‌روي براي خودت زندگي‌ات را مي‌کني. گوشه‌ي درختي، پاي بوته‌اي، کنار چمني. کاري به کار کسي هم نداري. هر موقع احساس گشنه‌گي کردي دو سه تا علف مي‌اندازي بالا و رويش دو سه قطره شبنم مي‌نوشي. توي يک هواي باراني مي‌روي به يک شن عبوري از الک شماره‌ي دو لم مي‌دهي، سرت را مي‌کني توي لاکت و درحالي که توي اتاقت به نم‌نم باران گوش مي‌دهي، پيپت را چاق مي‌کني.
و البته بهترين خوبي‌اش اين است که جنس نر و ماده‌‌ توي خودت خلاصه مي‌شود. نه مي‌خواهد دنبال کيس خاصي بگردي، نه توي هزارتوي پيچ در پيچ روابط رمانتيک گير کني، نه اينکه هيچ‌وقت مجبور خواهي شد تلخ ترين نه‌ها را بشنوي.
خودت با خودت توليد مثل مي‌کني، بچه دار مي‌شوي و آخرش هم مي‌ميري، مي‌روي پي کارت.



نمی گم نه شندین قشنگه یا اینکه مثلا وضیعتت طوری باشه به قول قدیمیا سلندر باشی
ولی هیچی مثل اینکه قضیعه اوکی باشه ولی مشکلاتی باشه که طرف حالا بخواد 2نفری این ها رو حل کنه
دیگه همه چیت همه کارات میشه یه پروژه ایی که تورو یه پله نزدیک تر می کنه به هدفتون.
بی خیال
دیگه حال ندارم توضیح بدم....
تا بعد...