۱۳۸۹ اردیبهشت ۴, شنبه

آی فدات شم که هیچ وقت نیستی

والا از چی بگم ؟
یا بهتر بگم از چی نگم ؟
ساعت 11 شبه که دارم می نویسم
همه چی می نویسم
از سرنوشتم گرفته تا داستان زندگیم
تا قطعه کد php
از چی بگم از انشا فرانسوی
از اینکه
وایییی خدا
ا زچی بگم
از دست و پا زدن و دست زدن و دست زدن و دست زدن
از چی بگم
از فرار
از فرار از آرامش الکی
از چی بگم
از یه مشت اعتقاد مفت
از چی بگم
از اعتقاد به بی اعتقادیم
از چی بگم
از 4 چوبه دایرم
از چی بگم
از چپ و راست زدنم
از چی بگم
از پول
از بودنش یا نبودنش
از چی بگم
از حسود ؟
از چی بگم
از رفاقت
از چی بگم
از فرار
فرار از
رفاقت
اعتقاد
فرار از فرار
از هیچی نمی تونم بگم
یه فشار 180 میل جیوه دارم الان
آخ که چه سردردیه
آخ که چه قدر خوب من
با این 2 تا کنار اومدم
باورم نمی شه
همزمان نفسم به سختی میاد و احساس فشار داره
رگ هام رو قلقلک میده
ولی انگار اینا تنها چیزیایی هستن که با من
موندن و می مونن و ...
آی فدات شم که هیچ وقت نیستی
آخ چه مزه ایی داشت و ....
بودن و بودن و بودن
آخ که چه قدر نیستی